« در صورتی که زمان کافی برای خواندن کل مقاله ندارید
لطفا به بخش نتیجه گیری انتهای صفحه مراجعه کنید »
ترسناک ترین چیزی که تا به حال در طول یک جلسه عکاسی برای من اتفاق افتاده،
در رفتن زانویم نبوده است. شکستن دوربینم بود، درست زمانی که زوج مشتری من
داشتند با خوشحالی در لباس عروسی خود وارد آب اقیانوس می شدند. من
بلافاصله احساس معده درد کردم، قلبم درون قفسه سینه ام افتاد، و عرقی که از
صورتم روانه شد، هیچ ارتباطی با خورشید داغ مکزیک نداشت. اما به جای متوقف
کردن جلسه، من به سمت کیف دوربینم رفتم، دوربین پشتیبانم را بیرون آوردم، و
به عکاسی ادامه دادم، بدون این که آنها حتی متوجه این موضوع شوند.